بابایی گلم من هنوز خیلی کوچیکم و نمیتونم بهت بگم دوستت دارم. اونقدر هم تنبلم که تا بحال حتی یه بابا درست و حسابی هم بهت نگفتم. ولی بدون که دوستت دارم. درست که شما خیلی زیاد کار میکنی و خیلی کم پیش منی و کمتر میتونیم همدیگرو ببینیم و با هم بازی کنیم ولی بدون که یه دنیا دوستت دارم و قدر همه زحماتت را میدانم (و اگر هم ندونم و حالیم نشه مامانی همش بهم میگه و حالیم میکنه که شما واسه خوشبختیه من این همه زحمت میکشی) درسته که الان کم پیش همیم ولی همینکه 5شنبه و جمعه هات رو واسه ما وقت میزاری مارو پارک میبری (یواشکی و دور از چشم مامان از اون بستنی های خوشمزه ای که خودت و مامان میخورین به منم میدی و بعدش هم جیغ و غرهای مامانم رو تحمل میکنی...